چند
ماهی است که
"منشور حقوق
بشر کوروش
بزرگ" که
دربخش " ایران
باستان" موزه
ی بریتانیا در
لندن نگهداری
می شود، راهی
موزه های
مختلفِ کشورهای
غربی است؛
آنان که بهره
ای از"جان آدمّیت"
بردهاند و
انسان و
ارزشهای
انسانی را در
کلّیت اش می
نگرند، به
دیدار از این
لوحه و پیامِ
صالح جویانه و
بشر
دوستانهاش
میشتابند. در
ماه اکتبر سال
جاری "منشور"
به شهر"
فرشتگان"
میرسد و برای
مدت زمانی
نزدیک به سه
ماه در موزه
پُل گتی (ویلا) ،
در معرض دید و
نگاه همگی
ماست... از این
روی برآن شدم
که
"پیشگفتار"
این شماره از
"ره آورد"
رابا یاد آوری
این نکته،
مُزیّن به "ره
آوردی" دیگر،
بس عزیز و
غرورآفرین بنمایم
.
تاریخ
ساخت منشور و
یااستوانه به
538پیش از میلادباز
میگردد. در
سال 1789میلادی
برابر با 1259
خورشیدی که
گروهیاز
باستان
شناسان
بریتانیایی درمنطقهی
بابل باستانی واقع
در میان
رودان(بین
النهرین)
مشغول کاوش بودند،
"هرمزد رسام"
، باستان شناس
آسوری تبار
بریتانیایی
استوانهای از
جنس گِلِ رُس
مییابد که
دور تا دور آن 45
سطرنوشتههایی
به خط میخی و
زبان اکدی(
بابلی نو) به
چشم میخورد.
استوانه که
قسمتهایی از
آن به مرور زمان
تخریب شده است
22،5 سانتی
مترطول، 11
سانتی متر عرض
دارد و
دربررسیهای
بعدی، باستان
شناسان تشخیص
دادند که این
لوحه سفالین
پس از فتح بابل
توسط کوروش
بزرگ و به
فرمان او
نگاشتهشدهاست
که در "معبد
مردوک"
نگهداری
میشده است. در
ادامهی
کاوشهای
باستان شناسی بهبخشی
از لوح دیگر ی
برخوردند که
نخست آن رامتعلق
به "نبونید"
پادشاه بابل
میدانستند. این
پاره از لوح
که تاچندین
سال پیش در
دانشگاه
"ییل" امریکا
نگهداری
میشد، پس از
آگاهی بهآن
که در حقیقت
این لوح
پاره ای از
"منشور حقوق بشر
کوروش" است
بهموزه
بریتانیا انتقال
یافته و به
استوانهاصلی
پیوند دادهشد
. بی مناسبت
نیست که در
این جا به دو
قطعه استخوان
فسیل شدهاسب
نیز اشاره
کنیم که در
موزه شهر
ممنوعهی چین
نگهداری
میشود؛
پژوهشهای زبان
شناسی بر روی
نوشتههایاین
دو قطعه
استخوان نیز
منجر به
شناسایی نسخه
چینی منشور
کوروش بزرگ
گردید.
اکنون
فرصتی است
مغتنم برای
همگان و به
ویژه ما
ایرانیها که
به موزه رویم،
دقایقی به
"منشور"
بنگریم و به
یاد آوریم که 2500
سال پیش که
بودهایم و
اکنون کی و
کجا هستیم؛
سخن از
"شووینیسم" و
ملی گرایی کور
نیست !
آشو
زرتشت، کوروش
بزرگ، پیر توس،
فردوسی و ...
فرزندان
راستین سر
زمینی هستند که
ماهم در آن
زاده شده و
پرورش
یافتهایم؛
روشن است که
باید بهخود
ببالیم و هم
زمان فراموش نکنیم:
" من آنم که
رستم بوَد
پهلوان" نیز
پیام کنایی
نیاکان
خردمندمان
است. در گذار
از هزارههای
تاریخی
"ایران زمین"
، هیچ نکته و
مضمونی نیست
که مربوط
بهانسان و
سکهی دو روی
"اهورا و
اهریمن" او
باشد و از قلم
افتاده باشد ؛
چه در سنگواره
و نبشتههای
خردمندان این
سر زمین و یا
ضرب المثلهای
عامیانه که نشان
از دید ژرف و
عمیق
باشندگان آن
دارد . شوربختانه
در جریان رود
تاریخ ما اکنون
در مقام
وموقعیت
سزاوار خویش
نیستیم ؛ ولی چهباک
که این روند
دیالکتیکی
همهی
تمدنهاست :
ظهور، اوج و
سقوط. مهم
آناست که
پیشینهی فرهنگ
یکتای خود را
به دست
فراموشی
نسپاریم .
آگاه باشیم که
نه تنها بی
ریشه نیستیم،
که وابسته و
پیوستهی
ریشهی درختی
کهن و ماندنی
بهنام "
فرهنگ"
آریایی-
ایرانی هستیم
.
تاریخ
بشر ، کم تر
رهبر آزادهای
چون کوروش را بهیاد
دارد که دوست
و یا دشمن
معترف بهآن
هستند. کوروش
بزرگ شخصیتی
استثنایی است
که همگان را
با رفتار و
کردار بزرگ
منشانهی خویش
تحت تاًثیر
قرار داده است
.
هم
زمان با
دورانیکه سر
کردگان اقوام
دیگر برای
اثبات قدرت و
بزرگی خود،
کشتارهای
بیرحمانه،
قتل و غارت
مردمان
سرزمین های
مغلوب خود را
مثال می آوردند
کوروش در بهار
سال 539 پیش از
میلاد، زمانی
که وارد بابل
شد، با آن که
باور دینی ای
مغایر با
بابلیان داشت
نخست به معبد
"مردوخ" ایزد
بابلی رفت و
ادی احترام
نمود!
رهبر
و فرماندهی
دیگری را سراغ
دارید که نظیر
این فروتنی را
از خود نشان
دادهباشد ...؟!
جنگ ها و
فتوحات کوروش
پیش از آن که
هدفاش تجاوز
باشد، دفاع از
ایران زمین
بود که هماره
در معرض تجاوز
و قتل و غارت
اقوام سر زمین
هایهمسایه
بود. او باور
بهانسان و
حرمت انسانیاش
داشت و از این
روی است که
اسیران یهودی
بابل را مختار
به ماندن در
بابل و یا
بازگشت بهمیهن
و یا مهاجرت
به ایران می
کند. سپاس از
کوروش بزرگ را
در تورات هم
می یابیم و
برخی نیز بر این
باورند که
"مسیح" موعود
در تورات، کسی
جز " کوروش"
نیست .
سخن
از کوروش بزرگ
نهدر این
نوشتار
کوتاه، که در
کتابیهم
نمیگنجد . در
پایان بار دگر
به این نکته
تاًکید کنم :
اگر
ما ایرانی ها
به ستایش و
سپاس از کوروش
بزرگ
نشستهایم،
تنها نیستیم ؛
او شخصیتی است
جهانی و از
این روی است
که "منشور
حقوق بشر " او
پس از گذشت 2500
سال هنوز
جذابیّت خود
را از دست
نداده و در
موزه های
مختلف جهان در
معرض دید
انسان های
فرهیخته قرار
می گیرد .
اکنون
که سخن از
کورشِ کبیر و
جایگاهِ
شایستهیِ وی
درتاریخ آمده
، بی مناسبت
نیست که اشارهای
کوتاه بهنقشِ
زن درایرانِ
باستان هم
داشته باشیم،
بهرامِ روشن
ضمیر،
پژوهندهیِ
تاریخ، سخن از
شوکت و عزتِ
زن دردوره یِ
ساسانیانمیگوید
و چنین می آورد
که:
درروزگار
ساسانیان، زن
ایرانی از حق
مالکیت برخوردار
بود. قوانین
آن زمان
پشتیبان حق
زنان و
استقلال آنان
بود.از اینروست
که در تاریخ
ساسانیان،
نمونهای نمییابیم
که مردان
توانسته
باشند با
خشونت با زنان
برخورد کنند
بررسیِیکی
از پژوهندگان
تاریخ نشان میدهد
که از ٨٠ قطعه
هنری گچبری،
موزاییک، ظرفهای
زرین و سیمین
دورهی
ساسانی، در
نوزده قطعه
تصویری از
زنان دیده میشود.
به سخن دیگر،
در ٢٣درصد
آثار بهدست
آمدهی
ساسانی زنان
دیده میشوند.
از سی و چهار
نقش برجستهی
آن دوره هم،
در پنج نمونه،
زنان تصویر
شدهاند. این
که این آمار
نشانگر چه
مسالهای میتواند
باشد، جای
بررسی و
کندوکاو دارد.
اما میدانیم
که نخستین
باری که در
ایران نقش یک زن
در سنگنگارهای
کشیده شده
است، به
روزگار بهرام
دوم ساسانی
بازمیگردد.
در سنگنگارهی
بهرام دوم نه
تنها نقش
شهبانوی
ایران را میبینیم،
بلکه در سکههای
این پادشاه
نیز تصویر
شهبانوی او
دیده میشود.
البته سکهای
از فرهاد
چهارم اشکانی
پیدا شده است
که در کنار او
چهرهی همسرش-
موزا- دیده میشود.
اما این زن،
رومی بود و
چنین کاری در
روزگار پس از
آن تکرار نشد.
در حالیکه
همسر بهرام
دوم ساسانی یک
شهبانوی
ایرانی بود.
“دینگ”- مادر
پیروز ساسانی-
نیز در زمانی
که پیروز با
برادر دیگرش
بر سر تاج و
تخت درگیری داشت،
در تیسفون
مُهر پادشاهی
زد. این
نخستین بار در
تاریخ ایران
است که یک زن
به نام خود
مُهر شاهی زده
است.»
به
سخن روشنضمیر،
نقشهایی که
از ایزد بانوی
آناهیتا در
روزگار ساسانی
کشیده شده
است، نشان از
تاجبخشی
زنان دارد .
در
اوستا که کتاب
دینی
ساسانیان
بود، زنان درست
گوهر و نیکنام
و خانهافروز
و با شرم و
بیم، ستوده
شدهاند و در
گاتاها نه
تنها زنان
نادیده گرفته
نشدهاند،
بلکه به
یکسان بودن
آن دو پافشاری
شده است. از شش
امشاسپند نیز
سه امشاسپند
مادینه است و
سه امشاسپند،
نرینه..
پوراندخت
شاهنشاه
ایران در زمان
ساسانی زنی بود
که بر بیش از 10
کشور آسیایی
پادشاهی میکرد.
او پس از
اردشیر
شیرویه به
عنوان بیست و
پنجمین
پادشاه
ساسانی بر
اریکه
شاهنشاهی ایران
نشست و
فرمانروایی
نمود. تاریخچه
فمینیسم در
دنیا به بیش
از 150 سال نمیرسد،
اما «پوران
دخت»، پادشاه
ایرانی دوره
ساسانی 1400 سال
پیش اولین سخن
„فمینیستیِ „
ایرانی
رابیان کرد“پادشاه
چه زن باشد و
چه مرد،
بایدسرزمینش
رانگاه دارد و
با عدل و
انصاف
رفتارکند“بااین
سخن پوراندخت
خودرادرلیستِ
اولین
پیروانِ تساویِ
حقوقِ زن و
مردقرارداد.
درسده
یِهفتمِ میلادی،
علاوه
برپوراندخت،
آزرمیدخت نیز
به پادشاهیِ
ایران
رسیدودرنبرد
با رومیان وجودِتعدادِ
فراوانی
سربازِ زن
درارتشِ این
پادشاهگزارش
شده است.
بعدازحمله
یِ اعراب،
نقشِ زن
درتاریخ
کمرنگ و
کمرنگترشد.
حتیدر دوره
یِ مشروطه که
زنانِ متهوری
چونسرداربی
بی مریمِ
بختیاری
کهباعده ای
سوار برایِ
کمک به نهضت
مخفیانه
واردِ تهران
شد، بهیاریِ
مجاهدین
آمدند ،
درقانونِ
اساسیِ
مشروطه کوچکترین
حقی نگرفتند
ودرکنارِمهجوران
و مجرمان،
ازدادنِ حقِ
رای محروم
بودند!!
تنها
دردورانِ
حکومتِ پهلوی
هازنان
توانستندبه
حقوقِ حقه یِ
خویش
برسند،حقِ
رای و انتخاب
کردن و انتخاب
شدن بگیرند و
بسیاری از
آنان
توانستند به
مقاماتِ عالی
درحدِ وزارت
نیزدست یابند.
تاسیسِ
جمهوریِ
اسلامی، روند
پیشرفتِ زنان را
درکشورمان به
کلی متوقف
ساخت،زنان
نیز مانندِ
تمامِ افرادِ
ملت با
قوانینِ
اسلامیِ عصرِ
مسلمان شدنِ
اعرابِ بدوی،
قرن ها به عقب
بازگشتند،
انتخابِ چند
وزیر و وکیلِ
زن هم دراین
دوران،
کاریکاتوری
نمایشی است که
جمهوریِ اسلامی
برایِ اثباتِ
موجودیتِ
خویش به نمایش
گذاشته است.
باوجود،
تمامِ
محرومیت ها و
اجحافات،
هنوز که هنوز
است، شیرزنِ
ایرانی از
مطالبه یِ حقِ
خود دست
برنمیدارد و
مانندِ تمامِ ملتِ
شریفِ ایران،
ققنوسی است که
از خاکسترِ خویش
جان می گیرد و
روزی دوباره
به آن چه استحقاقش
را دارد خواهد
رسید.